۱۳۸۸ آبان ۲۷, چهارشنبه

هست و نیست

دلم واسه داستانای بچگیم تنگ شده
همون داستانائی که توش اگه دروغ میگفتی دماغت چنار میشد
همونا که آدم بدا توش همیشه سیاه پوش بودن و آدم خوباش ، آبی و سبز و صورتی
دلتنگم ... واسه رویاهائی که توشون سیاهی محکوم به شکست بود و نور ، همیشه پیروز
یعنی این چیزا فقط مال قصه هاس؟
یعنی عزیز جونم فقط واسه اینکه بخوابم و از شر شیطونیام راحت بشه این داستانها رو سر هم میکرد؟
وای خدا جون ... یعنی من واسه شنیدن یه مشت دروغ ؛ صد بار عزیز جونمو ماچ مالی میکردم؟
.
بهار خر نشو
عزیز جون و دروغ ؟
داری چرت و پلا میگی ... خودتم میدونی
.
اما آخه پس چرا ... چرا آدم گنده ها دروغ میگن مثه آبنبات ؟... تازگیا که قربونش برم یکی از شرایط قبولی طاعات شده ... و صد البته از ویژگیهای منحصر بفرد دولتمردان
چرا سیاه پوشیدن علامت نجابته و عکسش نشونه -بلانسبت ...گلاب به روتون ... دور از جون - بی عفتی ؟
از کی موهای کمند شاهزاده خانوم قصه ، شد طناب عقوبتش و ریش زمخت آقا غوله نشون شرافت ؟
کجا بودیم وقتی شمشیر شوالیه رو دزدیدن و جاش باطوم برقی گذاشتن ؟
.
اه بهار ... گندت بگیرن ... این توئی که اینهمه تلخ مینویسی ؟ ... کی بود زرت و زرت به این و اون میگفت جون من بخند مرگ من بخند ؟
کی بود از امید و سر اومدن زمستون و رسیدن صبح مینوشت ؟
اونی که جا زده توئی ... اونی که عوض شده توئی ... اونی که دروغ میگفت توئی بهار
.
برو بابا حال نداری
اینجا ایرانه ... نمیدونی بدون
یه جوری حرف میزنی انگاری تازه از مریخ اومدی ... کوری یا خودتو زدی به کوری ؟
اون حرفا و رویاها رو ازم گرفتن لامروتا
.
تو همونی که به ایرونی بودنت مینازیدی ؟
دس خوش بابا
کی بود میگفت : اگه تموم دنیا جمع بشن و بخوان رویاهای بچگیت رو ازت بگیرن نمیتونن به شرطی که تو نخوای ... به شرطی که باورشون داشته باشی
و من میگم : به شرطی که به صداقت همه عزیز جونای دنیا شک نکنی
پاشو خودتو جمع کن ... تا نیومدم با جارو خاکانداز جمعت کنم
پاشو

888888888888888888888888888
آبان 88
بهار

۱۳۸۸ آبان ۱۸, دوشنبه

وقتی کله پز سخنران میشود

اسفنديار رحيم مشايي در کنفرانس انجمن سالانه دانشگاه هاي باز( هنوز معلوم نیس چیه این دانشگاهها بازه ... درشون ؟ پنجره هاشون؟ یا احیانا سگهای نگهبان مذابشون ؟ ) سخنراني کرد.
رئيس دفتر احمدي نژاد ( که تا دهن وا میکنه کرک وپر هر چی نخبه اس ییهو کلهم میریزه ) تاکید کرد خدا محوروحدت انسان ها نيست ( اگه یکی دیگه اینو میگفت کفن پوشا از در و دیوار میریختن تو خیابونای قم و محور میچپوندن تو حلق گوینده ) چرا که اگر به وحدت رسيده بود اين همه خونريزي و جنگ صورت نمي گرفت

من مي گويم ( من نمیگما اون میگه) مشکل اين است که به تعداد انسان ها خدا هست و خداي هر انساني با توجه به شناخت آن فرد از خدا با خداي فرد ديگر متفاوت است.( خب دیگه به حول و قوه الهی مشکل اصلی پیدا شد ... راه حلش هم که ساده اس ... یه قیف میخواد و مقداری شناخت ... البت از نوع مورد تائید آقایون )
وي در بخش ديگري از سخنانش گفت؛ ... همه ملت ها داراي شخصيت هاي بلندقامت و رعناقامتي هستند ( الهی بمیرم واسه ملت مظلوم خودمون که دولتمردانش همه ناندرتالن ) که در درازناي تاريخ پيدا هستند( لفظ قلم حرف زدنت منو کشونده رحیم جون فقط حیف که صاحاب دفترت در کوتاه نای تاریخ هم ناپیداس)

مشايي افزود؛ اگر خوب و نقادانه به اين مساله بينديشيم مساله اين است که انسان هاي دوران بوعلي چندان قدبلند نبوده اند چرا که اگر بلندقامت بودند قد بوعلي پشت آنها ديده نمي شد (امان از نبود امکانات) و ديده شدن بوعلي سينا در اعماق تاريخ معنايش اين است که آنچه پس از بوعلي براي انسان هاي هم عصر بوعلي اتفاق افتاده است همان حقيقت بوده است( خدا ازش قبول کنه ... ما که نفهمیدیم چیه قضیه)

. مشايي تاکيد کرد؛ اگر اين نگاه را داشته باشيم که قد انسان تا خدا کشيده مي شود بنابراين بايد عميق تر به تاريخ نقد وارد کنيم و انگشت اتهام را به تاريخ نشانه ببريم.( آهان دیگه ... همینه ... هر چی میکشیم از تاریخ میکشیم وخصوصا سلسله هخامنشیان ... واسه همینه میخوان کلهم حذفش کنن خلاص ... تاریخ انقلاب اسلامی البت داستانس فرق میکنه )
. مشايي تاکيد کرد سخنم مربوط به گذشته نيست بلکه براي آينده است و ادامه داد؛ اتفاقي جديد در دنيا در حال وقوع است و شرايط کاملاً تازه و جديد است. رئيس دفتر احمدي نژاد معتقد است اين شرايط کاملاً ناشناخته است و گفت؛ جهان تا امروز مديريت نشده است ( چه حرفا ... بلا به دور ... خوبه صاحاب دفترش چهار ساله داره جهان رو مدیریت میکنه هاااا ... صدقه سرش همه جا کن فیکون شده )
ظاهراً راننده هست اما مسير معين نيست. مبدأ مشخص نيست. مقصد هم مشخص نيست ( خب بابا انتظار معجزه که نمیشه داشت که ... راننده کوتوله باشه ، مسیر رو بلد نباشه و هی بزنه تو خاکی ، از ناکجا آباد سفلی آورده باشنش و خودشم ندونه کجا میخواد بره ..... اووووووووووووه ... چه شود)
وقتي مسير اين گونه هست چه کسي مي تواند مسير تحولات فزاينده را که در سراشيبي تندي هم قرار گرفته است و سرعت تحولات هم به دليل شتاب فزاينده اش بيش از گذشته است، مديريت کند؟
جواب سخنران معزز که کاملا واضحه ... جواب من و تو چیه ؟


********************

پ.ن 1 . متن فرمایشات گهر بار جناب سخنران به نقل از خبرگزاری پارسینه بود
پ.ن.2.بگو پس ... سوخت هسته ای رو واسه راه انداختن این ماشین مشتی ممدعلی میخواستن (جا ممد میتونی محمود هم بزاری فرقی نداره )
پ.ن.3. طفلیا تقصیر ندارن افسار پاره کردن ... تو سراشیبی تند افتادن ترمز بریدن
پ.ن.4.اصولا بعضیا حرف نزنن سنگینترن
آبانماه 88
بهار

۱۳۸۸ مهر ۲۶, یکشنبه

تولدی دیگر


گردن اونائی که میگن
چی میگن ؟؟؟
آهان... همین دیگه ؛ که آدما هرچی بزرگتر میشن کاملتر میشن
راستش ما که الان یه بیست و دو سه سالی هس منتظر بزرگ شدن و عاقل شدن و کامل شدنیم ...ولی اگه شما تو بهار این صفات رو دیدین؛ ما هم دیدیم
یه مدته ننوشتم این کت و کولم خشک شده انگاری ... همچینی کلمات جفت و جور نمیشن لا مروتا
خدا عمر این برادرای دلسوز وطن دوز رو کم کم یهوئی کم نکنه... چند باری عطوفت اسلامی رو ضربتی نشونمون دادنا ...ولی کفایت نکرد؛ هنوزم خشکه ... کتف و کول رو میگم
اینجا از این شکلکا ندارن ؟ ما بدون چشمک و نیش باز و فیلیرت و از این چیزا نوشتنمون نمیاد آقا
نمیدونم چه مرگمه ... هیچی به فکرم نمیرسه... عجب گیری کردما ... یکی پیدا نمیشه بگه خوب مگه چوب تو آستینت کردن واسه پر کردن ورق سفید؟ حالا خدائیش برادرا همش پونزده تا اسم از طرف میخوان ... اینم که کاری نداره که ... کافیه یکم به مخت فشارات بیاری و هر کی تازگیا و اون قدیم ندیما چپ نیگات کرده اسمشو بنویسی ... پونزده تا که عددی نیس تو بگو شونصد تا ... کار سه سوته
خیلی که دم کلفت باشی سه تا ورق میزارن جلوت سیاش کنی با توضیح کارائی که عمرا نکردی و جاهائی که ابدا نرفتی
ولی حالا چی؟ نه اینجا بند [...] نه شماها [...]
آخ که من تازگیا چه همه حال میکنم با سه نقطه ... یادتونه تو نوشته هام چه قده استفاده میکردم ازش؟ ... به جون شما نباشه به مرگ خودم اون وقتا اصلا به ذهنمم خطورات نمیکرد اینهمه موارد استعمال داشته باشه
حالا خوبه نوشتنم نمیومد و اینهوا نوشتما ... ولی به جون شما مجبورم
بلاخره هر چی نباشه بیست و هفت مهری گفتن ... تولدی گفتن
اینه که به هر زاجراتی هس باید دو کلوم حرف حساب - حالا نا حسابم بود اشکالی نداره - از یه جائیم در بیارم بنویسم ... میگن شگون داره ... هفت سال بدبختی رو دور میکنه
حالا من پرت و پلا زیاد میگم ذاتا ... ولی خدائیش وقتی فهمیدم بزرگان همه متولد مهر ماه میباشن همچینی ذوقمرگ شدم که نگو ... بلاخره کلی پز و افه و قیف میشه اومد دیگه
از همه این چرندیات که بگذریم
چقدر خوبه حس دوست داشتن و دوست داشته شدن
چقدر قشنگه بعد یه مدت طولانی بیای و ببینی فراموش نشدی و منتظرت بودن
چقدر جالبه که تولد خودت و وب نوشته هات بیوفته تو یه روز
من الان یه نمه جو گیر شدم احساساتم زده بالا
بهارو که میشناسین
جدی نگیرین

مهر ماه 88
بهار

تست

تست